Web Analytics Made Easy - Statcounter
به نقل از «باشگاه خبرنگاران»
2024-04-29@19:03:04 GMT

۱۶ سال زندگی وحشت آلود!

تاریخ انتشار: ۱۹ مهر ۱۴۰۲ | کد خبر: ۳۸۸۶۱۶۳۷

۱۶ سال زندگی وحشت آلود!

از ترس این که مبادا شناسایی شوم، برای فرزندانم شناسنامه نگرفتم و به مدرسه هم نفرستادم!

 بعد از آن که با اسلحه کلاشینکف به سوی کارگران پل باستانی شلیک کردم، چند روزی را در کوه‌های اطراف روستا سرگردان بودم تا این که در تاریکی یکی از شب‌های تابستان مخفیانه به سراغ خانواده‌ام رفتم و آن‌ها را به مشهد آوردم، اما ۱۶ سال با ترس و وحشت زندگی کردم تا این که.

بیشتر بخوانید: اخباری که در وبسایت منتشر نمی‌شوند!

..

 این‌ها بخشی از اظهارات قاتل ۵۲ ساله‌ای است که در عملیات سحرگاهی کارآگاهان پلیس آگاهی خراسان رضوی به فرماندهی سرهنگ، ولی نجفی دستگیر شد. او پس از آن که به سوالات تخصصی قاضی ویژه قتل عمد مشهد پاسخ داد پشت میله‌های بازداشتگاه قرار گرفت تا هماهنگی‌های قضایی برای انتقال وی به استان ایلام (محل ارتکاب جنایت) صورت گیرد. در همین حال فرصتی به دست آمد تا گفت وگویی با این قاتل بی‌رحم انجام دهیم و سرگذشت او را برای مخاطبان گرانقدر روزنامه خراسان به دستگاه چاپ بسپاریم.

خودت را معرفی می‌کنی؟ من «حسین –ق» و اهل شیروان چرداول هستم.

 سواد هم داری؟ ۳ یا ۴ کلاس در نهضت سوادآموزی درس خواندم، اما خواندن و نوشتن بلد نیستم!

 پدرت چه کاره است؟ او زمانی که من ۵ سال بیشتر نداشتم به خاطر ابتلا به بیماری سرطان فوت کرده بود.

 چند خواهر و برادر هستید؟ من تک پسر هستم، ولی ۳ خواهرم که از من بزرگ‌تر بودند ازدواج کردند و من تنها با مادرم زندگی می‌کردم.

 مخارج زندگی را مادرت تامین می‌کرد؟ بله! البته بیشتر نهاد‌های امدادی مانند کمیته امداد امام خمینی (ره) کمک مالی می‌کردند.

خودت هم کار می‌کردی؟ من از همان دوران نوجوانی مشغول کار بودم، آن زمان در رودخانه کنار روستا ماهیگیری می‌کردم و در کنار جاده به مسافران یا رانندگان محلی می‌فروختم! گاهی هم کارگری می‌کردم.
 متاهلی؟ بله!

 با همسرت چگونه آشنا شدی؟ من ۲ بار ازدواج کرده ام، بار اول سال ۶۸ بود، آن زمان ۱۸ ساله بودم که با یکی از اقوام پدری ام ازدواج کردم. آن‌ها در یکی دیگر از روستا‌های هلیلان ساکن بودند، اما بعد از چند سال زندگی مشترک و در حالی که ۲ فرزند داشتیم از یکدیگر جدا شدیم.

 چرا؟ با هم کنار نیامدیم! او توقعات زیادی داشت و من هم به خاطر اوضاع مالی ضعیفی که داشتم هیچ وقت نمی‌توانستم خواسته‌هایش را برآورده کنم به همین خاطر بالاخره طلاق گرفت.

 برای بار دوم چگونه ازدواج کردی؟ بعد از این ماجرا به دختر دیگری از اهالی روستای خودمان دل باختم که روبه روی منزل ما زندگی می‌کردند! بعد هم در سال ۷۴ با هم ازدواج کردیم و اکنون ۳ فرزند حاصل این ازدواج است.

معتادی؟ بله! بعد از ازدواج دوم شروع به مصرف تریاک کردم و حالا هم هر یکی دو روز استفاده می‌کنم.

 فرزندانت ازدواج کرده‌اند؟ پسر و دختری که از همسر سابقم دارم ازدواج کرده‌اند، اما فرزندان دیگرم تازه به سن نوجوانی و جوانی رسیده‌اند!

چه شد که چنین جنایت هولناکی را مرتکب شدی؟ این ماجرا به ۱۶ سال قبل باز می‌گردد شهریور سال ۸۶ بود که من به همراه تعداد دیگری از اهالی روستای باریکه که بسیاری از آنان از بستگان و نزدیکان خودم بودند دریک پروژه مرمت پل باستانی مربوط به میراث فرهنگی کار می‌کردیم، اما وقتی موضوع به تعدیل نیرو رسید اختلافی بین کارگران پیش آمد به طوری که هر کس دوست داشت دیگری از کار اخراج شود. من هم جزو آخرین نفراتی بودم که هنوز کار می‌کردم، اما برخی از نزدیکانم می‌خواستند من آن جا نباشم این بود که دعوا به راه انداختند و با چاقو و مشت و لگد به من حمله کردند و ۳ ضربه چاقو زدند که هنوز آثار آن روی دست و بازو و سینه ام وجود دارد! در این هنگام من که خیلی عصبانی و خشمگین بودم خودم را از زیر دست و پا‌های آنان رها کردم و یکسره به سراغ اسلحه‌ای رفتم که درون طویله گوسفندان جاساز کرده بودم. آن را برداشتم و دوباره وقتی به محل کار بازگشتم، به طرف آن ۵ نفر شلیک کردم. من پاهایشان را نشانه گرفته بودم، اما زمانی که خواهرزاده ام و پسر عمه او را هدف گرفتم ۳ نفر دیگر فرار کردند و آن ۲ نفر هم «نصرت ا... و علی میرزا» روی زمین افتادند. هنگامی که وضعیت وخیم ۲ جوان مجروح را دیدم خودم نیز از آن جا گریختم.

 خواهرزاده ات که به قتل رسید چند ساله بود؟ نصرت ا... حدود ۱۸ یا ۱۹ سال داشت، اما پسر عمه اش که او نیز از ناحیه پا مجروح شد ۲۳ ساله بود.

 بعد از شلیک کجا رفتی و اسلحه را چه کردی؟ بلافاصله به طرف رودخانه رفتم و سوار همان تیوب‌هایی شدم که با آن‌ها به ماهیگیری می‌رفتیم. قصد داشتم خودم را به آن سوی رودخانه برسانم، ولی تیوب واژگون شد و اسلحه کلاشینکف هم درون رودخانه افتاد با این همه، چون شنا بلد بودم خودم را به آن سوی رودخانه رساندم و در کوه‌های اطراف روستا پنهان شدم. شب بود که به نزدیکی روستا آمدم و فهمیدم که نصرت ا... (خواهر زاده ام) جان باخته است. چند روزی را در کوه بودم تا این که یک شب مخفیانه وارد روستا شدم و به همراه خانواده‌ام به مشهد آمدم.

روزگارت در مشهد چگونه می‌گذشت؟ از همان روز‌های اول خانه‌ای را در منطقه شهرک شهید رجایی اجاره کردم و با نام جعلی به صورت مخفیانه زندگی می‌کردم، اما هیچ روز خوشی نداشتم. همواره با ترس و وحشت دلهره آوری روزگارم سپری می‌شد. هر لحظه می‌ترسیدم که دستگیر شوم و خانواده‌ام بی‌کس و بی سرپناه بمانند! حتی برای خرید هم با ترس و لرز می‌رفتم و مدام اطرافم را می‌پاییدم. هر کسی که به من نگاه می‌کرد خودم را از دید او مخفی می‌کردم، از همه آدم‌ها می‌ترسیدم و احتمال می‌دادم که پلیس لباس شخصی باشد! خلاصه روز‌های زجرآوری را در این سال‌ها گذراندم! حتی برای فرزندانم نتوانستم شناسنامه بگیرم و آن‌ها را به مدرسه بفرستم! همه فرزندانم که اکنون به سن جوانی و نوجوانی رسیده‌اند، بی سواد هستند! چرا که می‌ترسیدم از این طریق شناسایی شوم.

اسلحه کلاشینکف را چگونه تهیه کردی؟ آن را زمانی که کنار جاده ماهی می‌فروختم از مردی عشایر به مبلغ ۱۵۰ هزار تومان خریدم و در طویله پنهان کردم که همین کار اشتباهم بلای جانم شد! اگر اسلحه نداشتم هیچ وقت دست به چنین جنایت بی‌رحمانه‌ای نمی‌زدم که خواهرزاده خودم را به قتل برسانم!

مادرت در قید حیات است؟ نه! او حدود ۵ سال قبل از این درگیری برای شرکت در عروسی یکی از اقوام به کرمانشاه رفته بود که آن جا به خاطر بیماری فشار خونی که داشت دچار ایست قلبی شد و فوت کرد.
اکنون که دستگیر شده‌ای چه احساسی داری؟ خیلی پشیمانم! از روی اقوام و خواهرم خجالت می‌کشم! دوست دارم زمین دهان باز کند و مرا ببلعد تا با خواهرم رودررو نشوم!

اگر زمان به عقب بازگردد چه می‌کنی؟ اگر هزار بار مرا بزنند، سرم را بالا نمی‌گیرم و با کسی درگیر نمی‌شوم! این عصبانیت و غرور لحظه‌ای بود که کار دستم داد. دراین شرایط خودم را کنترل می‌کردم و به خانه ام باز می‌گشتم تا مثل الان روزی هزار بار از ترس مرده و زنده نشوم!

 در این مدت چرا خودت را به پلیس معرفی نکردی؟ فرزندانم خردسال بودند و سرپناهی نداشتند! می‌ترسیدم، ولی خیلی عذاب وجدان داشتم و با ترس و وحشتی باورنکردنی زندگی می‌کردم.
 در مشهد به چه شغلی مشغول بودی؟ در یکی از انبار‌های ضایعاتی بزرگ نزدیک منزل مان درکوی مهدی آباد کار می‌کردم. گاهی هم به کارگری مشغول می‌شدم، اما از همان منطقه دورتر نمی‌رفتم تا کسی مرا شناسایی نکند!

از خواهرت هم خبر داری؟ تماسی با او نداشتم البته چند نفر را قبلاً نزد او برای رضایت فرستاده بودم، اما الان شنیدم که شوهر خواهرم نیز فوت کرده است!

فکر می‌کردی روزی دستگیر شوی؟ اگرچه با نام جعلی در مشهد زندگی می‌کردم و احتمال می‌دادم روزی دستگیر شوم، اما هیچ گاه تصور نمی‌کردم در آن ساعت سپیده دم پلیس را بالای سرم ببینم...

روزنامه خراسان

باشگاه خبرنگاران جوان اجتماعی حوادث و انتظامی

منبع: باشگاه خبرنگاران

کلیدواژه: دستگیری اخبار جنایی زندگی می کردم

درخواست حذف خبر:

«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را به‌طور اتوماتیک از وبسایت www.yjc.ir دریافت کرده‌است، لذا منبع این خبر، وبسایت «باشگاه خبرنگاران» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۳۸۸۶۱۶۳۷ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتی‌که در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.

با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.

خبر بعدی:

بهره مندی بیش از ۳۶۰ هزار نفر از خدمات روانشناختی و مشاوره بهزیستی مازندران

 

به گزارش خبرگزاری صداوسیمای مازندران، ‌‌ مدیرکل بهزیستی مازندران ضمن گرامیداشت روز روانشناس و مشاوره ، با اشاره به نقش روانشناسان در ایجاد جامعه سالم از نظر جسمانی و روانی، گفت: اکنون ۲۱۲ مرکز مشاوره و خدمات روانشناختی در استان در راستای ارائه مشاوره تخصصی در زمینه‌های فردی و خانوادگی، ازدواج، پیشگیری از آسیب‌های اجتماعی، تحصیلی، ارتقاء توانمندی‌های معنوی، اخلاقی و فکری و ... فعالیت دارد.

دکتر فریبا بریمانی به خدمات حضوری و غیر حضوری مشاوره و روانشناختی اشاره کرد و افزود: پارسال ۱۶۶ هزار و ۳۰۱ نفر با مراجعه به مراکز مشاوره و خدمات روانشناختی از متخصصان مراکز بهزیستی خدمات دریافت کردند و  ۱۹۴ هزارو ۵۶۸ نفر  هم در تماس با ۱۴۸۰ "صدای مشاور"، برای رفع مشکلات روانشناختی در زمینه‌های فردی و خانودگی، کودک و نوجوان، تحصیلی، شغلی، مشاوره قبل از ازدواج، مشاوره طلاق، توانایی تصمیم گیری صحیح و مناسب و همچنین تقویت مهارت‌های زندگی و مهارت‌های بین فردی  از خدمات مشاوره تلفنی بهره‌مند شدند.

بریمانی، از ارائه آموزش به بیش از هشت هزار و ۳۰۰  جوان در آستانه ازدواج اشاره و خاطرنشان کرد: پارسال ۱۴ هزار و ۹۹ زوج مازنی برای افزایش استحکام روابط زوجین در کلاس‌ها ودر کارگاه‌ها و جلسات آموزشی پیش از ازدواج شرکت کردند

مدیر کل بهزیستی استان ارتقای سلامت و توانمندسازی روانشناختی زوجین، افزایش رضایتمندی زندگی زناشویی و تحکیم بنیان خانواده را از جمله اهداف برنامه‌های پیشگیرانه و ارتقایی سازمان بهزیستی در حوزه خانواده برشمرد و گفت: در این راستا در سالی که گذشت ۱۵۴۱۱ نفر از آموزش زندگی خانواده و ۴۴۰۹۹ نفر از آموزش‌های مهارت‌های زندگی بهره‌مند شدند.

بریمانی،  انتخاب همسر و ازدواج را از بعد اجتماعی و فردی برای افراد جامعه، مرحله مهم و حساسی دانست و ادامه داد: ۹۶۸۰ نفر پارسال  از مراکز مشاوره سراسر استان برای ازدواج و انتخاب همسر خدمات مشاوره‌ای دریافت کردند.

مدیرکل بهزیستی مازندران به  خدمات مشاوره طلاق در مراکز بهزیستی نیز اشاره کرد و افزود: پارسال ۴۶ هزار و ۳۶۱ زوج در مراکز مشاوره، خدمات مشاوره‌ای دریافت کردند که از این تعداد پرونده بیش از ۲۳ درصد منجر به سازش شده است و عمده‌ترین دلایل طلاق نیز عدم مسوولیت پذیری، بی توجهی، کمبود مهارت‌های زندگی، اعتیاد، خیانت و سو ظن، خشونت و دخالت اطرافیان بود.

دیگر خبرها

  • عامل جنایت گاندی نمی‌دانست قاتل است | گفت و گو با متهم
  • اتفاقی که باعث شد مورایس مسلمان شود
  • ماجرای مسلمان شدن مورایس؛ ازدواج با دختر ایرانی
  • بهره‌مندی ۳۶۰ هزار نفر از خدمات روانشناختی در مازندران ‌
  • عروسی‌هایی بدون تالار و تشریفات
  • بهره مندی بیش از ۳۶۰ هزار نفر از خدمات روانشناختی و مشاوره بهزیستی مازندران
  • بهره‌مندی بیش از ۳۶۰ هزار نفر از خدمات مشاوره بهزیستی مازندران
  • ۲۳ درصد پرونده های مشاوره طلاق در مازندران منجر به ساز شد
  • پشت پرده مسلمان شدن مورایس سرمربی سپاهان
  • تصمیم بزرگ: مورایس چگونه مسلمان شد